کد مطلب:36623 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

نسبی بودن احکام اخلاقی مبتنی بر امور واقعی و غیرنسبی است











اما حكیمان اخلاقی در این خصوص سخن مهمی دارند و آن این است كه اگر همه ی انسانها از روحیه و پیشینه ی ذهنی واحد برخوردار باشند و تیرگیها و نقصانهای ضمیر و شخصیت خود را بپیرایند و از قوه ی تعقل واحد بهره مند باشند، احكام اخلاقی شان یكسان خواهند شد. یعنی فاعلان را، با ضوابط واحد مشمول مدح و ذم خواهند دانست.

ملاحظه می شود كه این تحلیل در باب ذم و مدح اخلاقی همانند تحلیلی است كه در خصوص زشتی و زیبایی داریم. عقلا هنگامی كه از مدح و ذم فاعل سخن می گویند، در واقع از احوال خود سخن می گویند و مفاد سخنشان این است كه من (یعنی شخص مدرك یا فاعل شناسا) آن فاعل را شایسته مدح یا ذم می یابم. اما این نسبی بودن همانند نسبی بودن زشتی و زیبایی، محصول همكاری و مشاركت چندین تاثیر واقعی در انسان است.

حال ببینیم اینكه می گویند خداوند كار نیك می كند یا آدمیان را به كار نیك فرمان می دهد و از كار بد نهی می نماید، چه معنایی دارد؟ آیا هر چه نیك است خدا انجام می دهد یا خدا هر چه انجام دهد نیك خواهد بود؟

واقعیت امر این است كه حسن و قبح، زشتی و زیبایی، غم و شادی، عشق و نفرت در ارتباط با انسان، یعنی موجود مدرك، مفهوم پیدا می كنند. به عبارت دیگر، این امور احوال روانی بشرند و فقط در عرصه ی روح آدمی پیدا می شوند. و چنانكه از مولانا آوردیم: «باده از مست شد نی ما از او».